روزای سرد آذر اینجا ,
خیلی وقت بود میخواستم این وبلاگو بسازم ,
امروز شد ,
میخواستم روزای قشنگی باشه , ولی تصادفا خورد به این روزا ,
روزای سردِ آذرِ اینجا ,
میخواهم برای دخترم بنویسم ,
برا کسی که نیست هنوز , و امیدوارم بشه روزی که ببینمش توی بغلِ مادرِ دوست داشتنیش ,
دو تا فرشته که یکیشون همین نزدیکیاست , تو این آذرِ سرد ...
دور نشم از دخترم توی شروع وب لاگی که برای اونه ,
اسمشو هم انتخاب کردیم , و میخوام نگم چیه , و میدونم نمیتونم نگم اسمی که قراره باشه روی دخترمو ,
حداقل توی شروع نگم چیه , یه کم جنبه به خرج بدم توی دوست داشتن فرشته ای که از فرشته ی الانم پا میگیره :)
خلاصه که از امروز خواهم نوشت اینجا ,
بعد از کلی دوری از وب لاگ و گذروندنِ قصه هایی که ننوشتم و دارن از یادم میرن ,
از امروز مینویسم , اینجا , توی قلبم , برای زندگی هام...
شیرین مثِ......برچسب : نویسنده : 4barayedokhtaram7 بازدید : 12